راحت چگونه یابم فضلست مانعم


قصه چگونه خوانم عقلست وازعم

در روی هرکه خندم از آنکس قفا خورم


کس را گناه نیست چنین است طالعم

نزد خواص حشو وجودم چو واو عمرو


پیش عوام چون الف بسم ضایعم

اینست عیب من که نه دورو نه مفسدم


وینست جرم من که نه خائن نه طامعم

در شغل شاکرم به گه عزل صابرم


گر هست راضیم پس اگر نیست قانعم

در حل مشکلات چو خورشید روشنم


در قطع معضلات چو شمشیر قاطعم

بر عقل و پاک دلی فضل من گواست


یار موافقم نه کی خصم منازعم